مختصری از این هفته
گفتم که دبیر هندسه یادش رفت امتحان بگیرد.زنگ پنجم ما زبان داشتیم.خانم حیدری اومد تو کلاس و برگه پخش کرد.ما همین جور موندیم هاج و واج.گویا یادشون رفته بود که به کلاس ما بگن امتحان داریم.ما هم با هم قرار گذاشتم برگه ها رو برگردونيم و کسی چیزی ننویسه.خانم یکم نگاهمون کرد و بعد گفت خسته شدم از این مدرسه و زد زیر گریه.(بچه ها به شوخی می گن امسال ما سال آخریم و حساس شدیم.ما باید بزنیم زیر گریه.اما جا ها عوض شده معلما گریه می کنن ما آروم می کنیم) یکم درد و دل کردن(گویا با مدیر مدرسه حرفشون شده)
روز چهارشنبه هم سر زنگ تست ادبیات آقای طبایی داشتن درس می دادن که خیلی یهو و بی مقدمه رسیدیم به بحث افعال دو مفعولی.حالا ایشان هم توضیح می دادن و ما هم گیج تر می شدیم و سوال می پرسیدیم.
ایشونم هم توضیح می دادن.مثلا:
آقای طبایی:پوشاند فعل دو مفعولیه ما می گیم : مادر کودک را لباس پوشاند.
من: استاد مگه نمی گیم مادر به کودک لباس پوشاند؟😐
ریحانه: استاد مگه نباید به زبان امروز بگیم؟
استاد: آفرین آفرین خوشم مياد کلاس شما خوب می فهمه یعنی کافیه دست دبیر خالی باشه سر کلاس شما زود رو می شه.
و این روند ادامه داشت.تا جایی که زنگ خورد.اما باور کنید ما واقعا نمی فهمیدیم که می پرسیدیم.وگرنه ما گلهای خندان رو چه به ضایع کردن دبیر؟
شنبه این هفته هم که خانم مفخر به جبران هفته قبل که امتحانش یادش رفت برگه امتحان گذاشت جلومون.منتها اینو پیش بینی می کردیم.پس آماده بودیم اما فقط برای مبحث امتحان.ایشون از مباحث قبل هم سوال داده بودن.سوالاتشان سوالات جزوه تست استادمون آقای ب بود.اتفاقا از اون دست سوالاتی که ما از گزینه ها صورت سوال رو می فهمیدیم.اما خب ایشون در آخر مجبور شدن تمام آنچه رو که برای حل سوال می خوایم بمون بگن.
پ.ن : فکر کنم مد شده معلما یهو برگه امتحان پخش کنن.