یادنامه های من

مختصری از این هفته

1398/9/24 17:43
نویسنده : فاطمه
284 بازدید
اشتراک گذاری

گفتم که دبیر هندسه یادش رفت امتحان بگیرد.زنگ پنجم ما زبان داشتیم.خانم حیدری اومد تو کلاس و برگه پخش کرد.ما همین جور موندیم هاج و واج.گویا یادشون رفته بود که به کلاس ما بگن امتحان داریم.ما هم با هم قرار گذاشتم برگه ها رو برگردونيم و کسی چیزی ننویسه.خانم یکم نگاهمون کرد و بعد گفت خسته شدم از این مدرسه و زد  زیر گریه.(بچه ها به شوخی می گن امسال ما سال آخریم و حساس شدیم.ما باید بزنیم زیر گریه.اما جا ها عوض شده معلما گریه می کنن ما آروم می کنیم) یکم درد و دل کردن(گویا با مدیر مدرسه حرفشون شده)

روز چهارشنبه هم سر زنگ تست ادبیات آقای طبایی داشتن درس می دادن که خیلی یهو و بی مقدمه رسیدیم به بحث افعال دو مفعولی.حالا ایشان هم توضیح می دادن و ما هم گیج تر می شدیم و سوال می پرسیدیم.

ایشونم هم توضیح می دادن.مثلا:

آقای طبایی:پوشاند فعل دو مفعولیه ما می گیم : مادر کودک را لباس پوشاند.

من: استاد مگه نمی گیم مادر به کودک لباس پوشاند؟😐

ریحانه: استاد مگه نباید به زبان امروز بگیم؟

استاد: آفرین آفرین خوشم مياد کلاس شما خوب می فهمه یعنی کافیه دست دبیر خالی باشه سر کلاس شما زود رو می شه.

و این روند ادامه داشت.تا جایی که زنگ خورد.اما باور کنید ما واقعا نمی فهمیدیم که می پرسیدیم.وگرنه ما گلهای خندان رو چه به ضایع کردن دبیر؟

شنبه این هفته هم که خانم مفخر به جبران هفته قبل که امتحانش یادش رفت برگه امتحان گذاشت جلومون.منتها اینو پیش بینی می کردیم.پس آماده بودیم اما فقط برای مبحث امتحان.ایشون از مباحث قبل هم سوال داده بودن.سوالاتشان سوالات جزوه تست استادمون آقای ب بود.اتفاقا از اون دست سوالاتی که ما از گزینه ها صورت سوال رو می فهمیدیم.اما خب ایشون در آخر مجبور شدن تمام آنچه رو که برای حل سوال می خوایم بمون بگن.

پ.ن : فکر کنم مد شده معلما یهو برگه امتحان پخش کنن.

پسندها (10)

نظرات (10)

زهرا‌بانوزهرا‌بانو
24 آذر 98 17:46
خیلی قشنگ می نویسی فاطمه
موفق باشی
فاطمه
پاسخ
مرسی عزیزم.
والا باید بیام پیشت لنگ بندازم.
زهرا‌بانوزهرا‌بانو
24 آذر 98 17:49
ممنون گلم لطف داری
فاطمه
پاسخ
خواهش عزیزم
𝙃𝙖𝙧𝙪ഒ𝙃𝙖𝙧𝙪ഒ
24 آذر 98 19:59
موفق باشی فاطمه جونم
فاطمه
پاسخ
مرسی عزیزم
✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
24 آذر 98 20:05
عزیزمممم😍😍☺
فاطمه
پاسخ
😉
🥀نوزیتا🥀🥀نوزیتا🥀
25 آذر 98 6:35
در مورد گریه کردنش خیلی ناراحت شدم دلشو شکستید خوبیت نداشت زحمت کش شماها بود 
فاطمه
پاسخ
راستش ایشون از دست ما ناراحت نشدن از صبح از مدیر مدرسه پر بودن.
چون همون روز سر زنگ اول که با یک کلاس دیگه کلاس داشتن هم گریه کردن.گویا موضوعی بین خودشون و مدیر پیش اومد.
❤️Maman juni❤️Maman juni
25 آذر 98 14:06
اي جانم .....🌺🥰 
عزيزم دنبال شدين دوست داشتين دختر كوچولوي كنم دنبال كنين
فاطمه
پاسخ
بله با افتخار
♡fatemeh♡♡fatemeh♡
25 آذر 98 14:19
موفق باشی عزیزم😘😘😘
باهات کاملا موافقم معلما یهو میان برگه ها رو میذارن جلوت .آخه این چه عادیته؟😜🙄😐
فاطمه
پاسخ
والا آخه این چیزا رو از کجا یاد می گیرن؟
حالا ما حق نداریم به نشونه اعتراض سطل زباله های مدرسه رو آتیش بزنیم؟
♡fatemeh♡♡fatemeh♡
26 آذر 98 6:58
معلومه که حق داریم😂😂😆😆😆😅😅اصلا همیشه حق با ماست😆😅😆😅😂😂😂😂
فاطمه
پاسخ
😂
مامان فرشته کوچولومامان فرشته کوچولو
28 آذر 98 19:01
دلم هوای دبیرستان کرد. یادش بخیر
فاطمه
پاسخ
عزیزم.
راستش با همه سختیش اما همین الان دلم براش تنگ می شه
نازینازی
1 دی 98 23:13
همیشه موفق باشی عزیزمم😊😍🙏
فاطمه
پاسخ
ممنون