قومی غمگین و خود مدان غم از کجاست
قبلنا وقتی از جنگ سوریه و عراق حرف می زدن می گفتم طفلکیا. چقدر سخته ندونی فردا زنده ای یا نه. چقدر سخته ندونی عزیزانت فردا کنارتن یا نه.
این روزا خودم با گوشت و جونم این شرایط رو درک می کنم. خبر این ویروس لعنتی از قم شروع شد.نگرانی منم باش هزار برابر شد.به بهونه های مختلف حرف عمه اینا رو پیش می کشم که از حالش با خبر شم. بعد رسید تهران. دیگه بی قراری من ترس و اضطرابم حد نداشت. تازه چند روزیه که خودمو جمع کردم.
خدایا ستار و قهار و محرم راز دلم تو رو رحمانیت رحم کن به ما سایه شوم ترس و نگرانی و بیماری رو از سر کشورم ببر. عزیزام رو برام حفظ کن.ختم به عافیت کن.
یه هفته ای هست که تعطیلم. استرس کنکور یه ور استرس کرونا یه ور. البته از حق نگذریم فرصت خوبی برای خوندن دروس پایه بود.
قراره از شنبه آموزش از طریق تلویزیون باشه. خب اینم یه تجربه جدیده اما خب تلخ.
خیلی سرگرم درسم این ویروس باعث شد تند تر به عزیزانم زنگ بزنم یا مسیج بدم.باعث شد تند تر حالشونو بپرسم. اما چقدر دل تنگ بغل کردنشونم....