98/9/17
این چند وقت حالم زیاد خوب نیست رو مود نیستم بهونه گیر و زود رنج شدم.گوشیمو دادم مدرسه و زندگیم توامان شده با درس.
اما نتایج باب طبع نیست.
دیروز مدیر مدرسه سرکار خانم عسلی خواستن یه جو خیلی بدی تو مدرسه ایجاد کنن به این شکل که پنج تا از معاوناین ما رو صف می کردن و پنج تای دیگر به ترتیب ناخن و صورت و اندازه جوراب و رنگ کفشو غیره و غیره رو گیر دادن حدود نیم ساعت کلاس و گرفتن.خانم نوتاش برگشته به دوستم می گه کفش قرمز نباید بپوشی هودیم نپوش(دلیلش غیر منطقی بود نگم بهتره)
بعدم که هندسه داشتیم و خانم یادش رفت که امتحان بگیره ما هم چیزی نگفتیم.
زنگ آخرم زبان داشتیم بدون این که بگه می خواست امتحان بگیره ما هم کلی اعتراض کردیم که خانم خیلی ناراحت شد بنده خدا از رفتار صبح معاونا تعجب کرده بود و گریه گرفت.
امروزم جواب قلمچی اومد راضی نبودم به خودم قول دادم حتما تا سری بعد پیشرفت کنم و گرنه بد خودمو تنبیه می کنم.
خلاصه که خیلی کلافم.دلم پره.دنبال بهونم برای خالی کردن خودم بارون امروز بهونه قشنگی بود اما خب من مدرسه بودم و نمی شد.
پ.ن : وقتی همه کارم با این مدرسه تموم شد و خیالم راحت شد به عسلی و نوتاش می گم که هر وقت بخوام یادتون کنم به نفرین و آه یادتون می کنم.نه فقط من که همه شاگرداتون بد ترین آدم هابی هستید که دیدم رفتارتون بر خلاف ادعا تون هیچ تناسبی با دین محمدی (ص) نداشت.خدا یه جا جوابتونو بده .
می دونم که اگه نگم خودمو نمی بخشم